ای خوشا وقت عاشق بد نام


حبذا حال رند درد آشام

دلبری خواهم و لب کشتی


تا زمانی ز عمر گیرم کام

لذتی نیست درد و کون مگر


لذت عاشقی و باده و جام

دود و خاکستر حریق فراق


به ز جان و دل فسردهٔ خام

گر نخواهی گل سبو گردی


صاف کن دل بدردی ته جام

فیض اگر کام جاودان خواهی


مست میباش و عاشق و بدنام

از حقیقت بگوی در پرده


گو سخن را مجاز باشد نام